دعایی که حضرت معصومه سلامالله علیها اجابت فرمود
پیرمردی قمی که آدم راستگویی بود، چهل سال قبل (البته آیتالله بهجت رحمهالله علیه این مطلب را سالها قبل نقل فرمودند) برای ما نقل کرد که خیلی میل داشتم مسجد جمکران را سفید کنم. از آن جا که بسیار به این کار تمایل داشتم، به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفتم و از آن حضرت خواستم از خدا بخواهد که من به این کار موفق شوم.
تا اینکه در خواب و یا بیداری به من فرمودند: به فلان تاجر یا کاسب مراجعه کن.» به او مراجعت کردم، او هم موافقت کرد. همراه با چهار کارگر به آن جا رفتیم. در خواب به من فهمانده بودند که گچ و لوازم کار و ترتیبات مصالح را مهیا میکنند و گفته بودند که سه روز و نصف کار دارد و گچ را از فلان جا روزی 15 مَن میآورند و اینکه با آن گچها، مسجد و حجره خادم را نیز سفید کنید.
تا اینکه پیرمردی را دیدم که محاسن سفید و پارچه سفیدی بر سر داشت. او گفت: اینجا سه روز و نصف کار دارد. از این باغ کنار مسجد هر روز 15 من گچ مقابل مسجد میریزم و مشغول کار میشوید و صبحانه و نهار شما هم با من باشد.» گفتم: چطور حساب میکنید؟ کجا شما را پیدا کنیم؟» گفت: یک جوری حساب میکنیم.» گفتم: کجا شما را ببینم؟» گفت: فلان جا.»
در هر حال، آن مرد هر روز 15 من از باغ کنار مسجد گچ میآورد و مقابل مسجد میریخت و صبحانه و نهار هم میآورد.
پس از پایان کار به رفقای کارگر گفتم: اینجا باشید» و رفتم با آن شخص تسویهحساب کنم. ولی دیدم آن جا مسی نیست! به آبادی نزدیک جمکران رفتم و سراغ آن مرد را گرفتم و نیز گفتم: آیا کسی به این قیافه را در اینجا میشناسید؟» گفتند: چنین کسی اینجا نیست.»
گفت: بیچاره شدم. کارگرها هم منتظر. از شدت ناراحتی با صدای بلند گفتم: ای کسی که مرا سرگردان کردی، به حق فلان بیا حساب ما را تسویه کن و ما را از سرگردانی نجات بده.» صدایی را شنیدم ولی کسی را ندیدم که گفت: حسین، مرا نشناختی؟!» مثل اینکه حضرت خضر علیه السلام بود. فهمیدم متعارف نیست.
با خود گفتم: اگر عملهها گفتند چرا دیر کردی، جواب آنها را چه بگویم؟ ولی وقتی به آنها رسیدم دیدم میگویند چه خوب زود آمدی!
با اینکه هر هفته به جمکران میرفتیم، گویا در آن مدت خواب بودم و با آنچه قبلاً میدیدم کاملاً متفاوت بود. زیرا در آن مدت در کنار مسجد باغ بود و اتاقی مقابل مسجد بود که آن آقا گچ را در آنجا میریخت. در حالی که قبلاً پهلوی مسجد باغی نبود که از آن باغ گچ بیاید! و نیز هیچ اثری از اتاق روبروی مسجد که گچ را در آن جا میریخت، دیده نمیشد!
ولی در این میان سفیدکاری شدن مسجد یقینی بود و خواب و خیال نبود و واقعاً مسجد سفید شده بود. حتی هفته بعد رفتم ببینم آیا راستی مسجد را گچ کاری کردهام یا در خواب بوده. دیدم سفید شده و حتی حجره خادم هم سفید است.
مسجد ,گچ ,کار ,جا ,گفتم ,هم ,آن جا ,در خواب ,مقابل مسجد ,از آن ,در آن ,سلامالله علیها اجابت ,معصومه سلامالله علیها ,حضرت معصومه سلامالله
درباره این سایت